عاشقانه های کاغذی من...

تولد امیر...

 

 امروز تفلد عشقم بود پارک فاطمی باهم قرار گذاشتیم ساعت 5:30 من براش یه پلیور مشکی گرفتم خیلی بهش میاد خودشم خوشش اومد  مونا دوستمم باهام اومده بود

امشب خیلی خوشگل شده بود بافت بادمجونی تیره با شلوار جین مشکی تنش بود موهاشم ریخته بود رو صورتش اصن وقتی دیدمش خواستم بپرم بغلش  یه نیم ساعتی توپارک نشستیم هوا سرد شد مامان مونا هم زنگ زد گفت بره خونه ماهم مونا رو رسوندیم خونشون بعد باهم رفتیم کافی شاپ خیلی رمانتیک بود ای کاش رابطمون همیشه همینجوری باشه

 دو فنجون قهوه سفارش دادیم هوا گرم بود فضا رمانتیک و عشقم روبه روم دیگه از خدا چی می خواستم؟؟؟

یهو کادورو گذاشتم روی میز تعجب کرد گفتم تولدت مبارک عشقم

گفت واای مرسی ساناز این که یادت بوده یه دنیا برام ارزش داره

گفتم:  امیر!این اولین جشنیه که باهمیم بیا دعاکنیم تا ابد باهم باشیم

بالاخره ساعت 7شدو زنگ پشت زنگ به امیر گفتم اگه میشه منو برسونه خونه باهم یه دوری هم توشهر زدیم

وقتی امیر میرسونتم خونه جلوی ایستگاه پیاده میشم تا یکم پیاده برم اگه هم کسی ببینه بگم بااتوبوس اومدم

جلو ایستگاه ترمز زد خواستم خداحافظی کنم تو چشمام نگاه کرد با یه لحن قشنگی گفت : مرسی نفسم امشب بهترین شب زندگیم بود

 اصن دست خودم نبود بغضم گرفته بود رومو اون ور کردم و بدون این که بهش نگاه کنم خدافظی کردم و پیاده شدم

امشب خیلی خوش گذشت الانم باید برم درس بخونم ؛فردا درسام خیلی سنگیه

امیرم خیلی دوست دارم تا ابد؛هیچکس جاتو نمیگیره

 فعلا ...

[ 18 / 9 / 1392برچسب:, ] [ ] [ sani ] [ ]